خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه، سامان سفالگر: جهان امروز جهانی پیچیده و چندبُعدی در ابعاد و لایههای مختلف است. به طور خاص، مناسبات اجتماعی و فرهنگی در جهان کنونی، ابعاد تازه ای را به خود گرفته اند. موضوعی که بسیاری آن را ناشی از ایجاد تغییرات جدی در سبک زندگی بشر و ظهور پدیدههای تازه ارزیابی میکنند. در این چهارچوب، تئوریسینها و محققان در اقصی نقاط جهان، هشدارهای جدی در مورد کمرنگ شدن اصول و ارزشهای اخلاقی و جایگزینی آنها با برخی هنجارهای تازه و البته نه چندان درست و مطلوب، میدهند.
از این رو، شاهد هستیم که شمار قابل ملاحظهای از کتابها و پژوهشها و مقالات با محوریت دو مساله فرهنگ و اخلاق و نسبت آنها با یکدیگر و راههای تقویت فرهنگ و اخلاق در جوامع انسانی به نگارش درآمده و البته که صاحب نظران در این حوزه همچنان نیز دیدگاههای خود را به نحوی جدی مطرح میسازند. از این رو، خبرگزاری مهر در گفتوگو با حجت الاسلام محمدرضا پیسپار، استاد پژوهشگاه مطالعات تقریبی و امام جمعه سابق مرکز اسلامی نیوکاسل در انگلستان، به واکاوی چند سوال مهم و قبالتامل در این رابطه پرداخته است.
*به عنوان سوال نخست اگر امکان دارد کمی در مورد نسبت میان اخلاق و فرهنگ توضیح دهید؟
به نظر من اخلاق خود جزئی از فرهنگ است. این بدان معناست که ما اگر فرهنگ را مجموعهای از مؤلفهها نظیرِ آداب و رسومِ یک جامعه، هنر، باورها، هنجارها و امثالهم بدانیم، یکی از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ، اخلاقیات است. البته که به نظر من اخلاق صرفاً یکی از مهمترین مؤلفههای تشکیل دهنده فرهنگ است. باید این مساله را نیز مورد توجه داشت که اخلاق خود در قالب معادله فرهنگ، آبشخورها و منشاهای متنوعی را دارد و مثلاً میتوان به دین و یا باورها و ارزشهای اخلاقی نهادینه شده در یک جامعه اشاره کرد. از این رو، در جواب سوال شما باید این مساله را بیان کنم که میان اخلاق و فرهنگ، نسبتِ خاص به عام برقرار است.
*آیا میتوان به معیارهایی برای سنجش اخلاق در جامعه رسید؟ در چه جامعهای بهتر میتوان این سنجش را انجام داد؟
با توجه به اینکه فرهنگ مبتنی بر ارزشهای یک جامعه است، میتوان به معیارهایی برای سنجش اخلاق در جامعه رسید. با این حال، در رابطه با سوال شما مایلم نوعی قیاس را میان جامعه اسلامی و غیراسلامی انجام دهم. در جوامع غیراسلامی، در نگاه به پدیده اخلاق، تا حد زیاد نگاه فردی حاکم است. در حقیقت، در این جوامع و به طور خاص در جامعه غربی که شاهد توفق ایدئولوژی لیبرالیسم و نولیبرالیسم هستیم، چندان نمیتوان صورت مساله سنجش معیارهای اخلاقیِ جمعی را مطرح کرد. دلیل آن هم همانطور که پیشتر نیز گفته شد، حاکم بودن نوعی نگاه فردگرایانه و اتمیستی است که در قالب آن هر فرد مسؤول خودش است و تا زمانی که برای دیگران ایجاد مشکل نکند، هر کاری به تشخیص خود میتواند بکند و چندان نسبت به جامعه متعهد نیست.
اساساً به همین دلیل است که میبینیم در جوامع غربی، تعاریف و دیدگاههای مختلفی در مورد اخلاقیات وجود دارد. البته که نمود عینی و مشابه این مساله را در مورد دیگر مفاهیم نظیر مفهوم آزادی نیز مشاهده میکنیم. موضوعی که کاملاً ریشه در تفکرات و ایدئولوژی حاکم بر جهان غرب دارد. با این حال، غرب در نگاه به پدیده و مفهوم اخلاق، با یک چالش دیگر نیز دست به گریبان است و آن این است که آن را مصادره به مطلوب میکند. یعنی هر کس شبیه به غرب در مورد اخلاق فکر کرد و آن را تحلیل کند، خوب است و دیگرانی که در این مسیر قرار نداشته باشند، بد هستند و حتی باید با آنها برخورد کرد. البته که نظامهای حکمرانی در غرب نیز در تحلیلهای خود در این رابطه، دچار استانداردهای دوگانه فاحشی هستند. از این رو، سنجش اخلاق در جوامع غربی و یا تحلیل غربیها در مورد پدیده اخلاق و وجود آن در جوامع مختلف، با چالشهای جدی و عدیده ای همراه است. این در حالی است که معادله مذکور در جهان اسلام و جوامع اسلامی متفاوت است. اسلام تعریف و تحلیل خاصی از ارزشها دارد.
به عنوان مثال، در دین اسلام گفته میشود که اگر در حق مردم نیکی کنید، در حقیقت در حق خود نیکی کرده اید. این بدان معناست که بر اساس آموزههای اسلامی، موضوع اصلی در حوزه اخلاق این است که شما به مردم و دیگران منفعت برسانید و یا احسان بکنید. در دیگر رفتارهای حتی بعضاً ساده نیز دین اسلام توصیههای معناداری را در مورد اخلاق ارائه میکند. مثلاً جواب سلام کردن را تاکید میکند که واجب است و باید بهتر از سلام کننده جواب داد. به بیان سادهتر، ارزش اخلاقی در اسلام تا حد زیادی به دیگران و در نسبت با آنان معلوم و مشخص میشود. اسلام به نوعی این پیام را میرساند که در جوامع بشری، خیر و نیکی افراد به یکدیگر است که آنها را از یک خیر جمعی متنفع میکند. از این رو، میتوان بر اساس آموزههای کلان اخلاقیِ اسلام، در جامعه اسلامی به معیارها و سنجشهایی دست یافت. مثلاً ما میتوانیم با ابزارهای مختلف نظرسنجی مشخص کنیم که در جامعه اسلامی تا چه حد افراد به دیگران فکر میکنند و یا احسان میکنند.
به نظر من در فرهنگ و جامعه اسلامی بهتر میتوان اقدام به سنجش مؤلفههای اخلاقی کرد. این در حالی است که این موضوع در جهان غرب بسیار سخت است و دلیل آن هم این است که غربیها در بحث اخلاق و فرهنگ، استانداردهای دوگانه دارند و اصول ثابتی را مورد پشتیبانی و حمایت قرار نمیدهند.
* یکی از نکات بسیار مهم در جهان امروز، فرهنگ سازی اخلاقی است. به نظر شما چطور میتوان این دستورکار را بهتر به پیش برد؟
اگر اخلاقیات را یک مؤلفه از مؤلفههای تشکیل دهنده فرهنگ بدانیم، خودِ فرهنگ نیز جزئی از هویت فرد و جامعه است. این بدان معناست که اگر بخواهیم فرهنگ را در جامعه ارتقا بدهیم، باید هویتها را ارتقا بدهیم. در واقع، بایستی هویت فردی و جمعی، تقویت شود. تردیدی نیست که اگر این هویتها تقویت شوند، فرهنگ نیز تقویت خواهد شد و این مساله میتواند بروندادهای عینی و جدی را در حوزه اخلاق در جامعه نیز به نمایش بگذارد. از این رو، اینکه یکی از اصلی ترین مجراهای تقویت اخلاق و فرهنگ در جامعه را از رهگذر هویت فردی و جمعی ببینیم، بسیار مهم و راهبردی است.
اساساً وقتی در دنیا نیز مینگریم، تئوریسینهای مختلف این نکته را بارها و بارها برجسته سازی کرده اند که تا مؤلفههای هویتی در یک جامعه ارتقا پیدا نکنند، اینکه تصور کنیم فرهنگ و اخلاق بهبود خواهند یافت، چندان منطقی نیست و در بهترین سناریو، ما صرفاً شاهد رفتارهای مثبت زودگذر و غیرپایدار خواهیم بود.
* آیا با اِعمال سخت گیری میتوان به تقویت فرهنگ و اخلاق در جامعه کمک کرد؟
همه بله و هم خیر. به نظر من سخت گیری نمیتواند فرهنگ سازی کند. با این حال، سخت گیری در فرآیند تقویت هویت و اخلاق در یک جامعه میتواند در نقش ایجاد کننده نظم و دیسیپلین ایفای نقش کند. با این حال، اینکه تصور کنیم با سخت گیری میشود فرهنگ درست کرد، خیر این گزاره را قبول ندارم. همانطور که عرض کردم سخت گیری به مثابه ایجاد نظم و “بخشی” از فرآیند فرهنگ سازی منطقی است اما اینکه خودش هدف باشد، به نظر من چندان راهگشا نخواهد بود. توجه داشته باشیم که اخلاق، فرهنگ و مؤلفههای هویتی، موضوعاتی هستند که در جهانِ ادراکات و انگارهها جان میگیرند و رشد میکنند. در حقیقت، ما با مولفههایی رو به رو هستیم که ماهیت نرم و نَه سخت دارند.
از این رو، اگر مایل به اجرای اصلاح در حوزه مؤلفهها و مسائل نرم هستیم، بایستی از اهرمهای نرم نیز استفاده کنیم. در شرایط کنونی در جهان مطالعات جدی انجام میشود تا در این حوزه تا جای ممکن دولتها و نظامهای فرهنگی بتوانند دستاوردساز باشند. از این رو، به نظر میرسد که دوره استفاده از اهرم سخت گیری به عنوان هدف در حوزه فرهنگ سازی، مدت هاست که به سر آمده است و فکر نمیکنم که تجربه موفقی نیز از دلِ این قبیل رفتارها آشکار شده باشد و یا ظهور کرده باشد.