خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره طهرانی: قدمت سرایش غدیریه درست به اندازه دیرینگی ِخود روز غدیر خم است، زمانی که حسّان بن ثابت از رسول خدا صلی الله علیه و سلم رخصت گرفت تا شعری با این مطلع را سرود و به صدای بلند خواند:
ینادیهِم یَوم الغدیر نَبیّهم (پیامبر (ص) در روز غدیر آنها را ندا داد)
بخُمّ و اسمع بالرَّسولِ مُنادیا (در خم، و پیامبر ندا دهنده ی گرامی ای است)
در روز غدیر شعر دیگری که از حسان بن ثابت ثبت شده است که با این بیت آغاز میشود:
أَ لَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ النَّبِی مُحَمَّد
لَدَی دَوْحِ خُمٍّ حِینَ قَامَ مُنَادِی
غدیر خم نزد ایرانیا ن مسلمان و غیر مسلمان
واقعه غدیرخم برای ایرانیان نه فقط در ساحت مذهب، بلکه در ساحت ادب و فرهنگ و هنر تأثیرگذار بوده و از ابتدای شکلگیری شعر پارسی، اشارات به واقعه غدیر و سرایش غدیریه ها آغاز شد. عمق تأثیر غدیر در شعر پارسی به گونهای است که شاعران غیر مسلمان فارسی نیز به آن اشاره کردهاند. از طرف دیگر و با توجه به ویژگیهایی نظیر وفاداری به پیمان و ظلم ستیزی و حقیقت طلبی که ریشههای عمیقی در باور ایرانیان پیش از اسلام داشته، اشعار آئینی در ایران همیشه گونهای از شعر پایداری قلمداد میشوند.
این اشعار تنها جنبه مذهبی ندارند و همانطور که در مرثیههای مرتبط با واقعه کربلا و شهادت سید الشهدا علیه السلام میتوان دید، در غدیریه ها هم روح معناگرا و مقاوم و حقیقت طلب فارسی زبانان در خراسان و دورترین سرزمینها نسبت به خاستگاه اسلام متجلی میشود، که بر پایداری و وفای به عهد و بر سر پیمان و بیعت بودن با رسول اکرم صلی الله علیه و امیرالمؤمنین علیه السلام تاکید میکنند.
اولین اشاره به غدیر در شعر دقیقی سمرقندی میبینیم؛ با توجه به شعر او که به صراحت اعلام کرده، میدانیم او مسلمان نبوده و هنوز بر دین زرتشتی باقی بوده است:
کیوسوار بگیرد همی به چشم آلوس
بسان فرخ شهبا امیرِ روزِ غدیر
با توجه به تاکید او بر امیرِ روزِ غدیر، منظور شاعر امیرمؤمنان علی علیهالسلام است و به این اعتبار این بیت قدیمی ترین شعر فارسی است که به واقعه غدیر اشاره میکند. در عین حال نشان دهنده فضای متعادل ایران پس از اسلام و فضای فرهنگی گسترده و آزادیِ پیروان مذاهب و ادیان در خراسانِ دوران سامانی نیز هست. بعد از او کسایی مروزی که اهل تشیع است -و نام خود را نیز از اهل بیت و روایت پنج تن که زیر کسای یمانی رسول الله گرد آمدند گرفته است- در این قصیده بلندی با این آغاز درخشان به جانشینی امیرالمؤمنین بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشاره میکند:
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر، شیر یزدان، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضلتر اوست
فضل آن رکن مسلمانی، امام المتّقین
پس از کسایی سنایی هم در پاسخ سلطان سنجر درباره مذهب قصیده غرایی میگوید و او را به پیروی از امیرالمومنین فرامیخواند:
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن
جان نگین مهر مهر شاخ بیبر داشتن…
احمد مرسل نشسته، کی روا دارد خرد
دل اسیر سیرت بوجهلِ کافر داشتن؟
شو مدینهی علم را در جوی و پس دروی خرام
تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن؟
چون همی دانی که شهر علم را حیدر دَرَست
خوب نبود جز که حیدر میر و مهتر داشتن
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین
دیو را بر مسندِ قاضی اکبر داشتن؟
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد
حق زهرا بردن و دین پیمبر داشتن…
اثبات ولایت و خلافت امیرالمؤمنین به زبان شعر
در سیر اشعار پارسی که به مقام و منزلت علی بن ابیطالب اشاره میکنند که بنگریم، میبینیم که در طول شش قرن شعرای اهل تسنن و تشیع در مدح و منقبت امیرالمؤمنین اشعاری سرودهاند و به آیات و روایات بسیار متواتر اشاره کردهاند. از این جمله فیاض لاهیجی است که شاگرد و داماد ملاصدرا بود؛ و در ابیاتی از قصیدهای بلند به ویژگیهای امام اشاره و ولایت و خلافت امیرالمؤمنین را اثبات میکند:
سزای امامت به صورت به معنی
علیِّ ولی، آنکه شاهست و مولی
جهان همچو چشم است و او همچو مردم
جهان همچون لفظ است و او همچو معنی
بود حاجت دین به او در تحقق
همان در تقوم به صورت هیولی
وفی است و اوفی، ولی است و اولیٰ
علیم است و اعلم، علی است و اعلی
ولی ولایت وصی وصایت
هدیٰ هدایت هم اعلیٰ هم ادنیٰ…
ببینی اگر روضه پاک او را
کم آید به چشم تو خورشید اعلی
همه خادمانش عقول مجرد
همه چاکرانش نفوس معلی…
امامت کسی را سزا شد که دارد
تحلی به فضل از رذائل تخلی
تخلی که دارد جز او از رذائل؟
که دارد چو او در فضائل تحلی؟
کند دعوی ار غیر او جای او را
بود دعوی غیر خالی ز معنی
چو معنی نباشد خلافست گفتن
چون برهان نباشد گزافست دعوی
قوی بازو از خاطر اوست دانش
گرانمایه از صحبت اوست تقوی
دل مرده از گفته اوست زنده
چه باشد ازین بهتر احیای موتیٰ؟
فدای ره او چه دانش چه بینش
طفیل در او چه دنیا چه عقبی
شهی کز شرف کرده اوصاف او را
خداوند تنزیل صد جای املی
کلام الهی چه سابق چه لاحق
همه مدحت اوست حق کرده انشیٰ
نبینی به قرآن نه سوره نه آیه
که نبود در او از کمال وی انهیٰ
خدا جمله پیغمبران امم را
به ایجاد او داده صد گونه بشریٰ
به اظهار او بوده جبریل مأمور
به پیغمبر اخفای او گشته منهی
نبوت به اظهار امرش محقق
رسالت ز اخفای او گشته منفی
چه تدبیر کردند ارباب عدوان
که قدرش کنند از جهان جمله اخفی
ولیکن ز مشت غباری که خیزد
نماند در آفاق خورشید مخفی
ز دمهای سرد حسودان بدگو
نشد نور او در نقاب تواری
بلی مشعل آفتاب درخشان
ز باد نفس کی توان کرد اطفیٰ
بود افضل خلق بعد از پیمبر
جهات فضائل چو در اوست مطوی
هم از علم وافر هم از حکم ظاهر
هم آداب زهد و هم آئین تقوی
هم از سبق اسلام و قرب پیمبر
چه از روی صورت چه از روی معنیٰ
شجاعت به حدّی که تا روز محشر
چه از بازوی اوست دین را تقوّی
دریده همه پرده کفر و عصیان
شکسته همه رونق لات و عزی
به او مستند پیشوایان امت
در انواع دانش در آداب فتوی
ز بحرش بود قطرهای بحر حکمت
ز نورش بود پرتوی کشف صوفی
به او جسته نسبت چه قاری چه واعظ
بدو کرده نازش چه صرفی چه نحوی
به تفسیر آیات او بوده مرجع
به تأویل تنزیل او بوده ماوی
به او مستند حرفهای مشایخ
به او منتسب جلوههای موالی
به تعلیم علمش فنون تعلم
به ارشاد سرش علوم لدنی
به هر واقعه عقل او بوده مرشد
به هر مساله علم او بوده مفتی
به او کرده در مشکلات وقایع
همه غاصبان خلافات رجعی
نه از امر حق کرده یک مو تجاوز
نه یک جو در امر خلایق تعدی
سپس به جمع بودن شروط امامت در وجود امیرالمؤمنین با اشاره به آیات قرآن میپردازد:
بُوَد جمع در وی شروط امامت
به نصِّ صریح کلام الهی
امامت ز عصمت برد استقامت
به نص امر عصمت پذیرد تمامی
نصوص طهارت بر او هست وارد
براهین عصمت در او هست جاری
ز آیات ناطق احادیث صادق
که مطلب ز هر یک پذیرد تقوی
احادیث بالغ به حد تواتر
هم از روی لفظ و هم از روی معنی
نه بیمار تضعیف و تزییف ناقل
نه محتاج توثیق و تعدیل راوی
ز قرآن کنم اول اثبات مطلب
دگر از احادیث اتمام دعوی
«لیذهب» به شأن که بوده و «یطهر»
ز «یتلوه» شاهد به سوی که ایمی؟
به تنزیل شد «هَل اَتی» از چه منزل؟
نبی را ز بَلِّغ چرا کرد عتبی؟
که از «انما» بود مقصود ایزد؟
به سائل که انگشتری کرد اعطی؟
که بود آنکه با او به فرمان ایزد
نبی شد مباهل به قوم نصاری؟
به رد برائت که گردید مأمور؟
به اعطای رایت کرا کرد انهی؟
کرا با نبی بود فضل اخوت؟
کرا با اولوالعزم حد تساوی؟
به شأن که جبریل شد لافتی گو؟
پیمبر برای که گفت انت منی؟
به روز غدیر از برای که میگفت؟
به بالای منبر نبی لست اولی؟
برای که بود اینکه گردید صادر؟
حدیثی که نقل است در طیر مشوی؟
چرا کرد امر سلام امامت؟
چرا اجر تبلیغ شد حُب قربی؟
کسی کاین فضائل مر اوراست ثابت
کسی کاین دلایل دراو هست مجری
بوددر امامت ز هر غیر سابق
بود در خلافت ز هر غیر احری
یقین محض جهل است و عین شقاوت
نمودن به او دیگری را مساوی…
سپس ابیاتی چند در باب منکران ولایت امیرالمؤمنین میآورد و سپس به بیان خواست خود میپردازد و اجر این شعر خود را داشتن نعمتِ مهر علی علیه السلام درخواست میکند:
خدایا تو دانی که فیاض مجرم
ندارد به جز درگه شاه ملجیٰ
به وی بخش دانسته تقصیر او را
به وی بخش چندین گناهان عظمیٰ
که گر من نیم لایق اما توان کرد
به وی صد هزاران چو من بنده اعطیٰ
ز من کم مکن نعمت مهر او را
که در هر دو عالم مرا این بس اجریٰ
شاعری شیفتهی امیرالمؤمنین در اقصای هند
کمی بعد از فیاض، حزین لاهیجی که از شعرای سبک هندی است، قصیده بلندی درباره امیرالمؤمنین علیه السلام دارد با این مطلع:
آمد سحر ز کوی تو دامن کشان صبا
اهدی السّلام منک عَلی تابع الهدا
و در بخشی از این قصیده پس از شکایت از سختی روزگار میگوید:
قفل در دل است زبان، چون بود خموش؟
باشد ز دل، گشودن این قفل مدعا
سرکن رَهِ ستایش شاهنشهی که هست
نعلین پای زائر او، تاج عرشسا
نفس نبی، علیِّ ولی، حجت جلی
صاحب لوای هر دو سرا، شاه اولیا
جانم ز هوش رفت ازین خوش ادا سروش
بیگانه ساخت از خودم این حرف آشنا
زد جوش، آب و رنگ بهار طراوتم
شد شاخِ خشک خامهی من، گلبنِ ثنا
او در قصیدهای دیگر از سختی زندگی در هند به امیرمومنان شکایت میبرد و پس از ابیات طولانی بیان وضعیت خود میگوید:
پای اندیشه درین وادی پر خار بخست
کاشکی خامه عنان تابد ازین راه خطیر
ره به جایی نبرم بس که خمارآلودم
من چنین بی خبر و چون دمِ تیغ است مسیر
نشکند بادهی گلرنگ خماری که مراست
ساقیا جرعه ده از میکدهی خمّ غدیر
دلم از ساقی کوثر شده سرمست شراب،
دایه زان پیش که شوید لب و کامم از شیر
این می مهر و ولای شه دین است که ساخت
خنده زن بر گل خُلدم خس و خاشاک ضمیر
من نصیری صفت و او به کرم بنده نواز
چه غمستم؟ که مرا در دو جهان است نصیر
از غروری که سرم داغ غلامی دارد
پای از ناز نهم بر سر خورشید منیر
پیش چشمم که به اقبال نوالش سیر است
هست گردی به کف باد، سلیمان و سریر
سرو را، بنده نوازا، به تو شاد است دلم
نگذاری که شوم در غم ایام اسیر
منم آن پیر غلامی که به قدّ چو کمان
بودهام چشم و دل مُنکر شأنت را تیر
قلمم گرد برآورده ز بنیاد خلاف
کرده بر صفحهی من، روی مخالف چون قیر
دلم از بتکدهی هند نفور است نفور
تنگی سینه به لب آرَدَم از ناله نفیر
چکد از آب و هوایش همه سمّ ارقم
دمد از پردهی خاکش، همه دام تزویر
از کرمهای تو امّید رهایی دارم
ورنه سخت است به من، خصمیِ ایامِ شریر
میرود دست و دل همّت از افلاس ز کار
نپسندی که به طوفان دهدم موج حصیر
مشکل افتاده به ما جمع پریشان دل، کار
سَهَّل الله عَلَینا بِبَشیرٍ و نَذیر
از دیگر شعرای غدیریه سرا میتوان به سروش اصفهانی، میرزا محمد علی یزدی، حکیم قاآنی شیرازی، سید محمد حسن میرجهانی، میرزا عبدالجواد جودی، شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی و عمان سامانی اشاره کرد.